برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

۱۹
فروردين

حیدر در خانه اش بامبو داشت که بسیار مورد علاقه و توجهش بود. از آن مراقبت های ویژه ... یک بار به اهل خانه می گوید: این گیاه تا موقعی پابرجا و سبز است که من باشم... صبح چهارده فروردین تکفیری ها با موشکی که می گفتند هفتصدمیلیون تومان هزینه اش است حیدر را می زنند. شهید می شود... بامبو بلند بالای و سرسبز خانه همان روز شروع به زرد شدن می کند. تا رسیدن و تشیع پیکر حیدر بامبو کاملا زرد شد و از پا افتاد... الله اکبر
#شهید #حیدر_ابراهیم_خانی #شهید_مدافع_حرم
  • امیر اسماعیلی
۲۹
مهر

سلام. به رسم معهود  و به شکرانه‌ی وقت و فرصتی که حق متعال بر حقیر، من‌باب حضور و درک نعمات اعطا نموده، با شهادت به مظلومیت مولایم علی علیه السلام و ثارالله بودن حسین علیه السلام، با این کلمه‌ها که نشان از خاکساری، بندگی و ناچیزی در بارگاه الهی است، از تمامی استادان، دوستان، همکاران و آشنایان معظم، ازخطاها و اشتباه‌های عمدی و سهوی، عذرخواهم و تقاضای عفو و طلب حلالیت دارم.


اگر آزردگی و دل‌خوری را از کرم بخشیدید که خوشا به سعادتم وگرنه امر نمایید تا تلاش نمایم جهت تامین رضایت خاطر شما بزرگواران.


دعایم کنید که از آبروی شما، توفیق پیدا کنم و بتوانم بگذرم از آنانی که خیرخواه نبودند و دل‌ها آزردند و دلم را.


 بعون الله تعالی


حقیر، امیر

  • امیر اسماعیلی
۰۸
مهر

حال و روز حیرت انگیزی ست بودن پیش تو

گریه‌ام می‌گیرد از زیبایی خندیدنت

حامد یعقوبی

  • امیر اسماعیلی
۱۷
شهریور

خون سپهر و ذهن رها شده...

«ظهر، سفره ناهار را پهن کردم. سپهر اجازه گرفت برای خرید نان و خوراکی به مغازه سر کوچه برود و زود برگردد. ده دقیقه از رفتنش نگذشته بود که با صدای فریاد همسایه‌ها و به صدا درآمدن زنگ خانه‌مان هول کردم و به خیابان آمدم. دیدم همسایه‌ها مدام نام سپهر را صدا می‌کنند. وحشت وجودم را گرفته بود. دست و پاهایم می‌لرزید، به‌سختی راه رفتم و از وسط جمعیت رد شدم. سپهرم غرق خون بود. خوراکی‌ها و نانی که خریده بود، کنارش افتاده بود. پاهایم لرزید و کف خیابان افتادم.» مادر باشی و این صحنه را جلوی چشمانت ببینی! که گلت! بچه‌ات! غنچه‌ات! جلوی چشمانت پرپر بزند با گلوی بریده... الله اکبر! همان جا مرده‌ای، من بعدت می‌شود ادای زنده‌ها را درآوردن. این یادداشت قاعده‎های روزنامه‌نگارانه نمی‌طلبد که خشم دارم، که پدرم. که سال‌هاست با روضه گلوی بریده گریه کرده‌ایم و به سر و سینه زدیم. به روزگار کسی نیاید آنچه بر مادر سپهر گذشت. مادر تنهای سپهر که تنها سپهر و سحر را داشت و حالا.... 

 

ذهنم را رها می‌کنم. خودآگاه و ناخودآگاه اینجا می‌رود؛ خانه‌های لوکس شمال شهر. آن‌هایی که کوچکترینش این‌ها را دارد :« سوئیت مهمان، آشپزخانه جزیره، تراس سبز، خواب‌های مستر با متریال، دست سازفرانسوی، لابی شیشه‎ای، ارتفاع سقف7متر، پارکینگ‌های Box، سالن اجتماعات وGym، سینما، تنیس، بولینگ، آبشار و برکه، نورپردازی سواروسکی، استخر 4فصل و ...» آدم‌های لوکس نشینی که دیگر واقعا نمی‌دانند با پول‍‌هایشان چه کنند؟ اصلا کاری مانده که نکرده باشند؟ حسرت چیزی به دل‍شان مانده؟ خانه‌هایشان آن طوری. ماشین‌هایشان گران‍‌ترین ماشین‌های دنیا که حتی در کشورهای تولیدکننده هم نشان تفاخر و برتری‌جویی است و اصلا استفاده عمومی ندارد. ویلاهای داخل کشور و خارج کشورشان برقرار، با هزینه یکی از ساعت مچی‌هایشان می‌شود به 120 نیازمند، وام یک میلیونی داد... رها کنم که بهتر از من وامانده می‌دانید و آدرس‌های بهتری سراغ دارید. اما... حالا... قبل از این که متهمم کنید به ایسم‌های مختلف، اگر می‌توانید سوالم را جواب دهید. با توجه به وضعیت کسب و کار و درآمد و ... در جامعه ما، چقدر موقعیت زندگی‌های لوکس فوق مرفه وجود دارد؟ کدام تولیدکننده و کارآفرین و ... وجود دارد که آن قدر داشته باشد که نداند با پول‍هایش چه کند؟ 

ساده‌تر بگویم: کدام بیزینس و کسب و کار قانونی و مشروع و سالم و صحیحی است که توان همچنین زندگی لوکسی فوق مرفه‌ای را فراهم کند؟ کدام؟

ذهن رها شده‌ام می‌رود آن‌جا که با کمترین هزینه و به راحت‎ترین شکل ممکن می‌توانید به انواع و اقسام مواد مخدر صنعتی و شیشه و قرص و هزار کوفت و زهرمار دیگر دسترسی داشته باشید، برای استفاده و استعمال هم اصلا جای نگرانی نیست که در تمام معابر شهر استفاده و استعمالش امری عادی شده است. شک ندارید که این تجارت کثیف، دانه درشت‌ها و گردن کلفت‌هایی دارد که ذره ذره جان بقیه را می‌گیرند و زندگی‌های لوکس آن چنانی درست می‌کنند. آن جا که اشکان- ه با سابقه بازداشت 4 باره‌اش، مواد مصرف می‎کند و  شیشه می‌کشد و می‌آید در کوچه. سپهر را می‌بیند به قول خودش یاد بچگی‌اش می‌افتد و روان توهمی‌اش دستور قتل به چاقوی جیبش می‌دهد و پشت سر سپهر وارد کوچه می‌شود... از آن طرف کوچه ماشین چند میلیاردی در حالی که راننده‌اش دارد با گوشی جواهرنشانش راجع به قیمت شیشه و کراک و مرفین و زهرمارهای جدیدی که به کشور قاچاق کرده است با واسطه‌اش هماهنگی‌های آخر توزیع را انجام می‌دهد، بیرون می‌آید. 

مادر سپهر مرده است. این داغ جگرش را سوزانده است. ادای زنده‎ها را درمی‎آورد. اشکان قاتل می‌گوید: اصلا یادش نمی آ‌ید چه شده است. 

باید تو سر ذهن رها شده‍‌ام‍‍‍‍‍‍‍‍ بزنم. برای سپهر و سپهرها بغض کنم. چشم‌هایم تار شود و از درونم فریاد بزنم. سپهر و اشکان‌ها (بازارهای بالقوه و بالفعل مواد مخدر لعنتی) و همه ما قربانی طمع و لوکس‌نشینی آن قاچاقچی‎های بی همه چیزی هستیم که ذره ذره جانمان را می‌گیرند.  




  • امیر اسماعیلی
۰۱
شهریور
برزخی داشته است آن که مسوول انتخاب داور بازی پرسپولیس- ذوب آهن بوده. فغانی بعد از محرومیت. می‌توانست بگذاردش وسط یک بازی بی‌اهمیت و کم برخورد. از همان‌ها که عموما مساوی می‌شود. یا بازی پربیینده هفته. ریسک کرد گذاشتش وسط بازی حساس. اما جرات  عهده گرفتن ریسکش را فکر نمی کنم داشته باشد.
  • امیر اسماعیلی
۲۹
تیر
احساس خسران شدیدی دارم از تماشای سریال‌های ماه رمضانی تلویزیون!
  • امیر اسماعیلی
۲۴
خرداد

کی جرات کرده دستاتو ببنده؟

بمیرم!مگه تو مادر نداری...


  • امیر اسماعیلی
۱۹
خرداد
گزارش «شرق» از یاران بازداشتی‌ دولت «پاک‌دست» احمدی‌نژاد

 آمنه شیرافکن: خبر بازداشت حمید بقایی تداعی ساده‌ای است از توالی فساد زنجیره‌ای در دولت‌های نهم و دهم؛ دولتی که به تأکید رئیسش بنا بود دولت پاکدستان باشد و درواقع به مسیری خلاف پاکدستی رفت و حالا انبوهی از پرونده‌های فساد و تخلف به یادگار گذاشته و ردیفی از اسامی مسئولان بازداشت‌شده که یکی‌در‌میان در رسانه‌ها منتشر شود. کارنامه دولت عدالت‌محور محمود احمدی‌نژاد ‌روزها از سوی قوه‌قضائیه ورق می‌خورد، چندی پیش محمدرضا رحیمی راهی اوین شد و حالا قرعه فال به نام حمید بقایی افتاده. البته بماند این‌که بسیاری از نزدیکان مشایی و بقایی از یکی، دو سال پیش راهی زندان شده و دوره‌های محکومیت را پشت‌سر گذاشتند؛ همان‌ها که به «حلقه انحرافی» معروف شده بودند. از اسامی و عنوان و نام‌ها گذشته، بسیاری پرونده‌های تخلف مالی؛ از ماجرای اختلاس سه‌هزار میلیاردی گرفته تا پرونده بابک زنجانی در همین دوره سیاسی اتفاق افتاده است. نکته عجیب‌تر اینکه امضای چهار وزیر احمدی‌نژاد نیز پای تأیید بابک زنجانی آمده و گویا سه نفر از این افراد تابه‌حال از سوی قوه‌قضائیه بازجویی شده‌اند. زنجانی به روایت یکی از نمایندگان مجلس در گفت‌وگوهای اختصاصی با نمایندگان، خودش را آدم چند وزارتخانه معرفی کرده بود. نمره رفوزگی کارنامه تاریک محمود احمدی‌نژاد به این زودی‌ها تمامی ندارد و هردم از این باغ بری می‌رسد. حالا خبر داغ این‌روزها، بازداشت حمید بقایی است؛ مردی که در دوره مدیریتش در سازمان میراث و مناطق آزاد کارنامه ضعیف و پرابهامی از خود به‌جا گذاشت و جالب اینکه بسیاری از مدیران منصوب او پیش‌تر از او روانه زندان شده بودند؛ از معلم زبانش، گرفته تا بسیاری دیگر. در این گزارش بنا داریم روایت کوتاهی از یاران احمدی‌نژاد ارائه دهیم؛ آنها که در چند سال گذشته، گذرشان به اوین افتاده یا اینکه پرونده تخلف و فسادشان در ردیف رسیدگی قضائی قرار دارد.
پرونده‌های آقای رئیس 
احمدی‌نژاد هنوز به دادگاه نرفته، اما پرونده شکایت از او در حال پیگیری است. بیشتر شکایت‌های مطرح‌شده علیه دولت احمدی‌نژاد در کمیسیون اصل ٩٠، به ماجرای حیف ومیل بیت‌المال در سفر به نیویورک و همراهی برخی اعضای خانواده مسئولان بازمی‌گردد. علاوه بر شکایت رسمی هیأت‌رئیسه مجلس از احمدی‌نژاد، برخی شکایت‌های گروهی و شخصی از رئیس‌جمهوری دولت‌های نهم و دهم در دستگاه قضا به جریان افتاده؛ از شکایت علیه ماجرای واردات بنزین در دولت احمدی‌نژاد و سرطان‌زابودن بنزین‌های وارداتی گرفته تا شکایت روستاییان و عشایر بختیاری از محمود احمدی‌نژاد. البته باید به این مسائل، آمار جدید استخدام نیم‌میلیونی کارمند رانتی و فامیلی در دولت احمدی‌نژاد و بورسیه‌های سفارشی سه هزار دانشجو را هم اضافه کرد. شعبه ٧٦ دادگاه کیفری استان تهران، محمود احمدی‌نژاد، رئیس پیشین دولت را به دادگاه احضار کرد، تاریخ رسیدگی به شکایت از رئیس‌جمهور، پنجم آذر ١٣٩٢ حدود شش ماه بعد از ابلاغ آن و چهارماه پس از پایان مسئولیت هشت‌ساله احمدی‌نژاد تعیین شد، اما احمدی‌نژاد نه آن روز به دادگاه رفت و نه روزهای پس از آن.
مرد دوم دانشگاه ایرانیان
جنگ ترکان و بقایی از همان روزهای تغییر دولت بالا گرفت، ترکان به کنایه از فسادهای طبقه‌بندی‌شده در مناطق آزاد گفت و بقایی در نامه‌نگاری‌های متعدد به او پاسخ داده، از ترکان اصرار و از بقایی انکار. با این حال کار به جایی باریک کشید و همین هفته پیش بقایی این‌بار تهدید کرد که از اسحاق جهانگیری، معاون‌‌اول رئیس‌‌جمهوری، شکایت خواهد کرد، واکنش‌های اخیر بقایی درست چند روز مانده به بازداشت نشان از آن دارد که به احتمال زیاد برخی تصمیم‌های او در منطقه آزاد حالا منجر به بازداشت او شده است. البته عبدالرضا داوری به «انتخاب» گفته بازداشت بقایی ربطی به احمدی‌نژاد نداشته و مدت‌هاست بقایی هیچ ارتباطی با احمدی‌نژاد ندارد. با این حال نباید از یاد برد که حساب مشترک ١٦ میلیاردتومانی دانشگاه ایرانیان به نام دو شخص باز شده و امکان برداشت پول صرفا برای شخص «بقایی» و «احمدی‌نژاد» فراهم بود. بقایی از اوایل سال ۱۳۹۰ خورشیدی تا پایان دولت محمود احمدی‌نژاد معاون اجرایی رئیس‌جمهور بود. بقایی در دوره شهرداری احمدی‌نژاد، رئیس دفتر اسفندیار رحیم‌مشایی در سازمان فرهنگی-هنری شهرداری بود. آقای بقایی در دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد جانشین اسفندیار رحیم مشایی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و رئیس این سازمان شد. بقایی مدتی هم سرپرستی نهاد ریاست جمهوری را برعهده داشت.در اواخر اردیبهشت ۱۳۹۰، یک ماه پس از ارتقای مقام آقای بقایی در دولت محمود احمدی‌نژاد، دیوان عدالت اداری، به‌علت ارتکاب «برخی تخلف‌ها» در سمت ریاست سازمان گردشگری، آقای بقایی را چهار سال از هرگونه خدمت دولتی محروم کرد، اما پس از مدتی این حکم توسط قضات دیوان نقض و دوباره به دادگاه تجدیدنظر ارجاع شد.مدتی بعد گزارش شد که یکی از شعبه‌های دیوان عدالت اداری، این حکم را نقض کرده، اما مقام‌های این دیوان از «اشتباه»بودن این رأی و بررسی دوباره پرونده خبر دادند. یک سال بعد و در خردادماه سال ۱۳۹۱، پس از گذشت یک سال و چند ماه از تجدیدنظرخواهی آقای بقایی، رئیس دیوان عدالت اداری ایران گفت محکومیت معاون اجرائی رئیس‌جمهور به چهار سال انفصال از خدمات دولتی، منتفی شده است.
معاون اول افشاگر
تا مدت‌ها در همه جلسه‌ها از او به نام آقای م.ر یاد می‌کردند، اما بالاخره ماجرای فساد بیمه و حلقه فاطمی کار دست آقای رئیس داد. رحیمی که سال‌ها معاون اول محمود احمدی‌نژاد بود راهی زندان شد و جالب اینکه چند روز مانده به اجرای حکم، در نامه‌ای به رئیس دولت وقت از کمک مالی جابر ابدالی به ١٧٠ نامزد نمایندگی مجلس خبر داد. بازداشت رحیمی تیر خلاصی به جریان فکری احمدی‌نژادی‌ها بود و با بازداشت بقایی این وضعیت کامل‌تر خواهد شد.رحیمی در فاصله سال‌های ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ و در دولت دهم محمود احمدی‌نژاد، معاون اول رئیس‌جمهور ایران بود و درحال‌حاضر به جرم تحصیل مال نامشروع در زندان به سر می‌برد. او به بیش از پنج سال زندان و پرداخت قریب به چهار میلیارد جریمه محکوم شده است.
از گردشگری تا اوین 
پس از پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات سال ٨٤، ملک‌زاده با نزدیک شدن به مشایی، به معاونت رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی رسید. با انتقال مشایی به دفتر احمدی‌نژاد در دولت دوم، راه برای ارتقای ملک‌زاده، بازتر شد. اواخر تابستان ٨٨، مشایی در مقام جانشین رئیس دولت در ریاست شورای عالی ایرانیان، برای معاون سابق خود حکم دبیری این شورا را امضا کرد. بالاخره صعود بی‌توقف او در روز دوم تیرماه ٩٠ پس از احضار و تفهیم اتهام به زندانی‌شدنش انجامید. حدود سه ‌ماه بعد و در روز ٢١ شهریور، عباس جعفری ‌دولت‌آبادی ، دادستان عمومی استان تهران، در جمع خبرنگاران از آزادی ملک‌زاده با «قرار وثیقه» خبر داد، اما گفت: «رسیدگی به پرونده او همچنان ادامه دارد.» در نهایت مقام‌‌معظم‌رهبری با «عفو تعقیب» این پرونده موافقت کردند و پرونده ملک‌زاده بسته شد.
علی‌اکبر جوانفکر
علی‌اکبر جوانفکر یکی از مهره‌های تبلیغاتی احمدی‌نژاد به‌شمار می‌رفت. او در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۰، به دلیل چاپ مطالب خلاف موازین اسلامی به ۶ ماه و انتشار تصاویر خلاف عفت عمومی به ۶ ماه دیگر و در مجموع به یک سال زندان و همچنین سه سال محرومیت از فعالیت‌های مطبوعاتی محکوم شد. او شهریور ۱۳۹۱ بازداشت شد و از عجایب روزگار اینکه شخص احمدی‌نژاد همان موقع درخواست کرد تا به اوین رفته و با جوانفکر دیدار کند، درخواستی که از سوی مسئولان قضائی پذیرفته نشد. البته روز بازداشت او نیز داستان‌های خودش را داشت و به درگیری اساسی در روزنامه ایران منجر شد. حکم یک سال حبس و پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه‌های سیاسی اگرچه مورد اعتراض علی‌اکبر جوانفکر قرار گرفت، اما در اسفند ۱۳۹۰ در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تأیید شد.
یار نزدیک مشایی
بهمن شریف‌زاده نیز از جمله یاران نزدیک اسفندیار رحیم‌مشایی است که در نهایت، اردیبهشت ٩٣ با حکم دادگاه ویژه روحانیت بازداشت و روانه زندان اوین شد. یکی از علل بازداشت او، اتهام مالی عنوان شده بود. شریف‌زاده سال ٩٢ رئیس ستاد انتخاباتی «زنده‌باد بهار» شده بود و می‌کوشید رحیم‌مشایی رئیس‌جمهور دولت یازدهم شود. او در سخنانی، مشایی را همانند شهید باکری و شهید همت، معجزه حضرت امام خمینی(ره) خوانده و اظهار کرده بود او به مقام «رضای الاهی» رسیده است. او در زمان فعالیت در مؤسسه مطبوعاتی ایران، کتابی با عنوان «گفتمان بهار» با بودجه این مؤسسه با شمارگان دو هزار نسخه چاپ کرد که دربرگیرنده سخنرانی‌های اسفندیار رحیم‌مشایی بود.
عبدالرضا داوری
عبدالرضا داوری یکی از چهره‌های اصلی رسانه‌ای نزدیک به حلقه مرکزی جریان احمدی‌نژادی، به اتهام انتساب دروغ به مسئولان و نشر اکاذیب بازداشت شد. او در سال‌های پایان دولت دهم ریاست‌ صندوق بازنشستگی مس کشور را برعهده گرفت و در طول دولت نهم و دهم از اصلی‌ترین چهره‌های رسانه‌ای وابسته به گروهی است که اصولگرایان آنان را «جریان انحرافی» می‌نامند که پیش از انتخابات سال ٨٨ نیز مسئولیت اداره کل پژوهش و همچنین معاونت خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی را برعهده داشت. داوری پیش از این به‌واسطه مدیرمسئولی روزنامه شهروند به پرداخت یک میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شده بود.
 از ستاد سوخت تا پرسپولیس
 محمد رویانیان، معاون بازرسی ستادکل نیروهای مسلح، مدیرعامل سابق باشگاه پرسپولیس و رئیس سابق ستاد مدیریت حمل‌ونقل و سوخت کشور از دیگر مدیرانی است که به خاطر برخی تخلف‌ها در زمان حضورش در ستاد حمل‌ونقل بازداشت شد. خبرگزاری ایرنا به نقل از یک منبع آگاه گزارش کرد که قرار بازداشت محمد رویانیان از سوی شعبه ١٥ دادسرای کارکنان دولت صادر شده است. در این گزارش آمده رویانیان پیش‌تر در ارتباط با پرونده مدیریت ستاد سوخت به این شعبه احضار و اتهام وارده به او ابلاغ شده بود. غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، دادستان کل و سخنگوی قوه قضائیه ایران، نیز پیش‌تر گفته بود تاکنون سه نفر در ارتباط با پرونده مربوط به تخلف در ستاد سوخت بازداشت شده‌اند و چند نفر دیگر نیز با سپردن وثیقه آزاد هستند.
 پیش‌نماز نهاد
حجت‌الاسلام عباس امیری‌فر، دبیرکل تشکل موسوم به جامعه وعاظ ولایی نیز از جمله یاران احمدی‌نژادی است که توسط دادگاه ویژه روحانیت بازداشت شد و مدتی میهمان زندان اوین بود. بازداشت او به‌ویژه تحت‌تأثیر سی‌دی فیلم «ظهور نزدیک است» انجام شد. البته تشویش اذهان عمومی، توهین و ایراد اتهام علیه برخی شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی از جمله دیگر اتهام‌های او گزارش شده بود. او علاوه بر دبیرکلی تشکل موسوم به جامعه وعاظ ولایی، دبیری کمیسیون فرهنگی دولت و امامت جماعت مسجد سلمان نهاد ریاست جمهوری را عهده‌دار بود. توزیع گسترده و رایگان فیلمی به نام «ظهور نزدیک است» به شدت با واکنش مسئولان و روحانیون مواجه شد. در آن فیلم محمود احمدی‌نژاد همان «شعیب بن صالح» دانسته شده که عده‌ای از شیعیان او را از یاران امام دوازدهم شیعیان می‌دانند.
 دادستان دردسرساز
ریاست یکباره او بر سازمان تامین اجتماعی اعتراض بسیاری را برانگیخت، با این حال عبدالرضا عزیزی، نماینده بجنورد برای حمایت از او ١٥٠ امضا جمع کرد. آن هم در شرایطی که تخلف‌های او در کهریزک در مسیر رسیدگی قرار داشت. کمی بعدتر تفحص از تأمین اجتماعی در مجلس نهم کلید خورد و خروارها پرونده فساد مالی و مدیریتی روی هم تلنبار شد؛ فسادی که حالا این روزها موجب رفت‌وآمدهای مکرر مرتضوی به دادگاه شده است. از اینها گذشته سعید مرتضوی به حکم دادگاه دیگر قاضی نیست. پس از دادگاه کهریزک ادامه فعالیت دادستان عمومی و انقلاب وقت تهران به حالت تعلیق درآمد و همان روزها محمود احمدی‌نژاد بلافاصله و در کمال شگفتی برای این مقام سابق قضائی، حکم ریاست مبارزه با قاچاق کالا و ارز را صادر کرد تا دادستان تعلیق‌شده، وسایل خود را از دادستانی به سازمان مبارزه با قاچاق کالا و ارز ببرد. با بالاگرفتن اعتراض‌ها، احمدی‌نژاد خانه جدیدی برای مرتضوی دست‌وپا کرد تا او این بار راهی سازمان تأمین اجتماعی شده و انبوهی از پرونده‌های تخلف را سامان دهد. مرتضوی منتظر ارائه حکم نهایی از سوی دادگاه است و روزهای خوشی در انتظار او نیست، شاید مرتضوی پس از بقایی و رحیمی مدیر دیگری باشد که راه به زندان می‌برد، ماه‌های آینده رسیدگی به پرونده او نتیجه را مشخص خواهد کرد.
 پرونده باز بنیاد شهید 
تفحص از بنیاد شهید به پیچ‌وخم عجیبی رسیده، با این حال خطاهای مکرر مدیریتی مسعود زریبافان، از یاران حلقه نزدیک احمدی‌نژاد بر کسی پوشیده نیست. او علاوه بر اینها به دلیل شکایت چند نماینده مدتی رفت‌وآمدهای مکرری به دادگاه داشت و در نهایت در مورد آن شکایت محکوم شد. اما مهم‌تر از آن شکایت، پرونده عریض و طویل تفحص از بنیاد شهید است که به گفته نمایندگان مجلس ابعاد وسیع‌تری از تخلف در سازمان تأمین اجتماعی را برخواهد گرفت.
از معلمی تا ریاست موزه
آزاده اردکانی، رئیس سابق موزه ملی ایران، ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ از سوی حمید بقایی، رئیس آن‌زمان سازمان میراث فرهنگی به این جایگاه گماشته شد. حضور او در دولت احمدی‌نژاد از این جهت قابل تأمل بود که او پیش‌تر معلم زبان انگلیسی بقایی بود و با لیسانس میکروب‌شناسی از دانشگاه آزاد بر صدارت موزه ملی ایران تکیه کرد. اردکانی با پنج سال سابقه کاری در سازمان میراث فرهنگی و ۲۰ روز پس از انتصابش به معاونت موزه ملی ایران، مدیر این موزه شد. اردکانی به واسطه نفوذ حمید بقایی در دولت تا سرحد ریاست بر سازمان ملی جوانان پیش رفت، اما برخی ادغام‌ها مانع از ارتقای سمت او شد. درنهایت اردیبهشت ٩٠ شایعه‌ای درباره بازداشت او پیچید و کمی بعدتر دلایلی ازجمله مسائل مالی و قاچاق عتیقه، به‌عنوان محورهای بازداشت او روی میز آمد. سایت مشرق اعلام کرد اردکانی پس از محاکمه از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب، به اتهام تحصیل مال نامشروع به شش ماه حبس و پرداخت ٥٠ میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شد.
خروج مقدار  زیادی پول از کشور 
نعمت‌الله پوستین‌دوز، مدیرعامل شرکت ملی مس ایران و مدیرعامل سابق گروه خودروسازی سایپا، در آخرین روزهای کاری دولت احمدی‌نژاد، بازداشت شد و همچنان در زندان است. پوستین‌دوز در آخرین روزهای کاری دولت احمدی‌نژاد قصد مسافرت به ارمنستان را داشت که در فرودگاه متوجه شد، ممنوع‌الخروج است. ظاهرا یکی از علت‌های ممنوع‌الخروج‌بودن این مدیر احمدی‌نژادی، موضوع جابه‌جایی وجوه نقدی زیاد بوده است؛ دستور خرید چند دستگاه خودرو بسیار گران‌قیمت از محل دارایی‌های شرکت ملی مس و واگذاری آنها به افرادی خارج از شرکت، از دیگر تخلف‌های منتسب‌به پوستین‌دوز بوده است. محسنی‌اژه‌ای، سخنگوی دستگاه قضا، در پنجاهمین نشست خبری خود به تخلفات شرکت ملی مس اشاره کرده و گفته بود «آقای پ، معاونش و هم‌دستانش اقدام به خروج مقدار زیادی پول، آن‌هم به‌صورت غیرقانونی به خارج از کشور کرده‌اند».
رئیس جوان پرحاشیه کیش 
بازداشت علیرضا عامری، مدیرعامل سابق منطقه آزاد کیش، اگرچه پس از انتشار گسترده خبر در رسانه‌ها تکذیب شد، اما بعدتر و با حضور دولت یازدهم، مدیرعامل سازمان مناطق آزاد کیش برای پاسخ‌گویی به اتهام واردشده درباره برخی ساخت‌وسازها و همچنین واگذاری غیرقانونی شمار زیادی از زمین‌های این جزیره، راهی سازمان بازرسی کل کشور شد تا از خود دفاع کند. عامری، جوان کم‌تجربه‌ای که پیش از رسیدن به صندلی شماره یک منطقه آزاد کیش، معاونت بقایی را در کارنامه خود داشته است، در حالی به سمت ریاست مهم‌ترین منطقه آزاد کشور رسید که بقایی در روز معارفه‌اش در توصیف او گفته بود «حضور او فرصت گران‌بهایی برای منطقه آزاد به‌شمار می‌آید». عامری در مصاحبه‌ای با ایرنا گفته بود: «فردی در سازمان بازرسی کل کشور رسما نامه زده بود سه هکتار زمین به کسی بدهم و با پاسخ منفی من مواجه شد، اکنون همان فرد باعث پرونده‌سازی علیه من شده است».
 مرتاضی که جن‌گیر شد
عباس غفاری هم از یاران نزدیک به جریان انحرافی بود که به جرم «رمالی و جن‌گیری» بازداشت شد. همان‌موقع «یکشنبه»، از رسانه‌های هوادار محمود احمدی‌نژاد، با منحصردانستن ادعای «ارتباط با اجنه» به «چند مورد خاص»، خواستار توضیح قوه‌قضائیه درباره بازداشت «غفاری» شده بود.
سایت آینده با معرفی عباس غفاری، به‌عنوان فردی که «مهارت خاصی در امور متافیزیکی ازجمله ارتباط با عوالم دیگر دارد و رابطه نزدیکی با آقای م. داشته»، مدعی شده است پس از دستگیری او «یکی از مقام‌ها، پیگیری و درخواست‌های مکرر و کم‌سابقه‌ای برای آزادکردن او انجام داد».
  • امیر اسماعیلی
۰۶
خرداد

محمدعلی معلم‌دامغانی، رییس فرهنگستان هنر در پی مصاحبه «مهدی محسنیان راد» استاد علوم ارتباطات در دانشگاه امام صادق(ع) با یکی از شبکه‌های بیگانه یادداشتی منتشر کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

به حضرت آقای محسنیان راد ( حفظه الله وجوده من باد)!

بعضی وقت‌ها موضوع به خیلی هم به تو مربوط نیست، می‌توانی نشنیده بگیری و بگذری اما طرف آنقدر لاطائل می‌بافد و می‌لافد که دچار عطسه مضاعف می‌شوی که صبر نیست چخد است؛ یعنی :

چو می‌بینی که نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینی گناه است

اگر خاموش ننشینم چه کنم؟

خوب اقل کم حرفی بزن چیزی بگو. آن آمریکاست که غلطی نمی‌تواند بکند. یعنی هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. توی ایرانی که به تنهایی نمی‌توانی آمریکا باشی همه مردم ایران هم که مخاطب این مقال نیستند. پس:

فهمیدم باشد چنین باشد. اصلا ( تا باد چنین بادا) ما هم غلطی کنیم شاید در پیش تو آمریکا نباشیم!

باری! جناب علامه ارتباطات به شرط و داد حضرت آغای محسنیان (حفظه الله وجوده من باد)! در یکی از شبکه‌های تلویزیون‌های بیگانه خدا برداردشان از میانه. به اعتبار دروغهای انیران از ارتباطات قدیم مشرق زمین و ایران، اطلاعات می‌داد و لاطالئات می‌زاد که قدمای مرحوم، به استناد الواح و اسناد مرقوم، روز با دودِ حشیش (گیاه) ای دود بنگی و شب با آتش رنگی! پیام الف باتایی ( مورس ختنی و ختایی) رد و بدل می‌کرده‌اند و بدان روزگار نه آلفا بتایی بوده است و نه مورسی.

عزیزجان! نپرسی که مرسی در زندان است و مصر ویران و یافه‌گو پیران‌اند و دبیران.

با این حال آنکه می‌پرسید گفت در عصر سنگ مفت و گنجشک مفت! و به عبارت دیگر خفت و خیز و خیز و خفت چه فرمایی؟ در مهم رفت و رفت؟

آن گاه در مقام ابوعطا آن قورباغه مادرش درختا و نه درختن درباره آینده جهان سخن فرمودند: که آنچه از جام جم به من نمودند (!) این است که به زودی گیتی نه خروجی خواهد و نه ورودی! نه رشک و غیرت ماند و نه حسودی نه حافظ و نه شرح سودی، نه مسیحی نه مسلمان نه یهودی هرچه قدیمی در قدیم ماند و محسنیان و هرکه چون محسنیان با هرچه پدر یتیم ماند و به آیین ارتباطات این تقدیر است و با تقدیر چه مجال تدبیر است؟!

دانستم که یافه می‌گوید و این طریق به هرزه می‌پوید و سخت‌افزار از نرم‌افزار نمی‌داند و مدرسه از بازار نمی‌داند. و اگر چند سر آزارش نیست، فرق دلدار از دل‌آزارش نیست. مکان را مکین می‌انگارد و مهر را کین می‌شمارد. می‌سگالد که هرچه مرز و مره اگر کوه اگر دره از رسانه، فسانه خواهدشد و آدمی برده رسانه خواهد شد و نه این چنین است که اگر ایرانی ایران و مصری مصر و چینی چین است و عقیده و اندیشه در انحصار ایشان است و از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. علی ای حال، محسنیان‌راد را شاید که در باقی مجال فسانه بگوید تا از رسانه بگوید و قل اعوذ برب‌الناس من شر وسواس الخناس.

نیامرزادشان از زمره معبود

که وهم آبادشان اقطاع ما بود

این که می‌گویم نپنداری که از سر بیزاری است و یا از در مردم‌آزاری حاشا و کلّا! باری بیشتر زاری است که جهان به تاراج رفته از سوقه و بازاری است و این طایفه را حرص هست و ترس نیست کانّه گوساله پرواری! که چون به علف و آب جاری رسد هیچ خودداری نشناسد خورد را بغایتی رساند که به آماس افتد و نوش را از حد گذراند چنانکه مورچه در آب طاس افتد. غافل که گاو خنیده و گیاه رسیده در دهان داس افتد.

شگفت‌تر از این ماجرا کار آن زمره بیکار است که در آن سوی آب میان بسته گُستی و زنار است بی‌خیال سخره و بیغار است و در انتظار است که چون این برود، کام، کام من بشود. مثل است که: شتر در خواب بیند پنبه دانه! خیال آب و گل در ره بهانه! آخر خانه است و آخور نیست؛ شَرشَر است و شُرشُر نیست. خانه را خدایی است و کوخ و کاخ را کدخدایی است؛ سلام الله اینان به مهمان در آمدند؛ بسم الله شما نیز به مهمان در آیید و اگر توانید به هم بپایید و گر چشم دیدار یکدیگر ندارید به چاره سر مخارید که مهمان مهمان را نمی‌تواند دید و صاحبخانه هر دو بیگانه را نمی‌تواند دید.

بروید ای حریفان بکشید خویشتن را

چو به شانه سر نماند به من آورید تن را

اگر آشنا غریب است، سزد کز این غرابت

ته گور عدوی مرده بدرد به تن کفن را

تو برای جان یوسف چه کنی اگر زلیخا

به تن جناب ایشان چپه کرد پیرهن را؟

نبود گریز از آنچه شرف است نزد غربی

اگر آدمی به برزن نشناخت مرد و زن را

یله کن که بلبل خر پی باغ سبز باشد

به هوای یار سبزه تو بغل مکن چمن را

مشکن ز سنگ دشمن که ز غایت شکنجه

به غلط رها نباید سر زلف پرشکن را


پاسخ محسنیان راد به یادداشت علی معلم دامغانی

دوستان گرامی

سلام

از اینکه به طور همزمان، معلم سابقتان را از مرقومه آقای محمد علی معلم دامغانی، رئیس فرهنگستان هنر ایران مطلع فرموده و با لطف بسیارتان شرمنده ام نمودید سپاسگزارم. لازم است حضور شما بزرگواران عرض کنم از اینکه اینگونه مورد فحاشی قرار گرفته ام نمی رنجم. اما از اینکه شاعری که سمت والای فرهنگستان این کشور را دارند، کمی صرف وقت نکرده و راجع به دو مقوله عرایض بنده حتی بررسی کوچکی ننموده و سریعاً دست به قلم شده اند متأسفم. برای اطلاع شما و دیگران، چند توضیح کوتاه ضروری است: 

در مورد تلگراف نوری عصر داریوش، پس از انتشار کتاب سه جلدی ایران در چهار کهکشان ارتباطی در سال 1384 و پخش 13 ساعت برنامه تلویزیونی «ارتباط ایرانی» از کانال 4 تلویزیون ایران در باره محتوای آن و آگاهی عموم از فرضیه بنده، سال گذشته رساله ای در گروه باستان شناسی دانشگاه تهران به راهنمایی آقای دکتر حسن کریمیان و مشاوره حقیر با درجه عالی دفاع شد که عنوان آن «باستان شناسی ارتباطات: پژوهشی در خصوص کاربرد و نقش سازه های ارتباطی دوربرد در توسعه ارتباطات و اعمال حاکمیت ملی در ایران باستان » بود. این پایان نامه نیز تأیید کننده دیگری در باره تلگراف نوری عصر داریوش در ایران است. ( دارنده آن رساله اکنون دانشجوی دکتری باستان شناسی است و موضوع را کماکان دنبال می کند) اکنون چاپ سوم کتاب ایران در چهار کهکشان ارتباطی در بازار است و اگر عمر اجازه دهد، در دومین ویرایش، سرنخ ها و شواهد دیگری که در این 10 سال به کمک دانشجویانم یافته ام بر اسناد قبلی خواهم افزود. یکی از این سرنخ ها مربوط به شب پخش مصاحبه بی بی سی است که ایران گرد پر تجربه و کوشا، آقای اینانلو زنگ زدند و ضمن ارائه شواهدی از برج هایی دیگر، از برجی یاد کردند که در کوهستان های اردبیل واقع است و مردم محلی آن را «برج پیام» می نامند. 

در مورد بازار پیام، که آن را لاطائلات، حرف مفت، ابوعطا، سخن هرزه و از این قبیل نامیده اند، باید عرض کنم که 14 سال پیش، این آینده نگری را به صورت یک مقاله ستند به زبان انگلیسی برای اخذ پذیرش به انجمن بین المللی تحقیق در ارتباط جمعی فرستادم که پس از داوری برای ارائه در کنفرانس محققان ارتباطات در بوداپست پذیرفته شد. روز 9 سپتامبر 2001 وقتی مقاله را ارائه می کردم موضوع آنقدر مهم تشخیص داده شد که رئیس جلسه زمان پرسش و پاسخ را دو برابر معمول نمود. دو سال بعد توسعه یافته آن مقاله را در کنفرانس دیگری در مادرید ارائه نمودم که نماینده ایران در یونسکو نیز حضور داشت و عصر آن روز به توصیه برگزار کنندگان کنفرانس، مصاحبه کوتاهی در باره عصر پس از دهکده جهانی با کانال علمی تلویزیون مادرید داشتم. چند سال پیش مقاله بازار پیام در ایران در مجله علمی پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه داوری و چاپ و پس از آن به زبان عربی و انگلیسی در بیرون از ایران منتشر گردید.

 حضور اخیر بنده در آمریکا نیز برای گذراندن فرصت مطالعاتی 6 ماهه از سوی دانشگاهم در دانشگاهی در کالیفرنیا بود، مصاحبه با بی بی سی نیز اینگونه شکل گرفت که وقتی برای سخنرانی در باره کهکشان چهارم ارتباطی به دپارتمان ایران شناسی دانشگاه مریلند دعوت شده بودم، خبرنگار بی بی سی در واشینگتن نیز جزو شنوندگان سخنرانی بودند و پس از یکماه مبادله ایمیل، اطلاع دادند که با پیشنهاد بنده که محدوده مصاحبه فقط دو نظریه مورد بحث باشد موافقت کردند. یادآوری کنم که چند هفته قبل از ضبط بی بی سی، خبر بسیار مهمی در سطح جهان منتشر شد حاکی از آنکه دو پسر 14 ساله که هیچ توانی در درک زبان یکدیگر نداشتند، در اولین آزمایش دستگاه ترجمه همزمان انگلیسی - اسپانیایی، توانستند به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. فردای آن روز چند ایمیل داشتم، از جمله دانشجوی گرامی سابق و استاد توانای امروز- دکتر آشنا - که گفته بودند، فلانی یک گام دیگر به طرف بازار پیام!!

به هر حال من تصور می کنم روزگاری فرا خواهد رسید که انسان معاصر، دهکده جهانی را ترک کند و به طور کامل مقیم بازار پیام شود. ( نه شیفته آن بازارم و نه نفی کننده آن. بلکه معتقدم مرحله ای از روند تحول فن آوری های ارتباطی است. چیزی مشابه اختراع گوتنبرگ که چه دوستش داشتیه باشیم و چه نداشتیه باشیم فرا رسید و جهان را متحول کرد) به احتمال قوی عمر حقیر کفاف نخواهد داد که آن روزگار را ببینم. اما می دانم که در آن شرایط کشورهایی آسیب خواهند دید که رؤسای فرهنگستانشان به موقع آن را باور نکردند و تدبیر ننمودند. 

ممنون از لطفتان- مهدی محسنیان راد



  • امیر اسماعیلی
۰۵
خرداد
خدا لعنت کند آنانی که دست برادرانم را بستند و ... هرچند شیعه با این دست بستن‌ها نسبت قدیمی دارد!

  • امیر اسماعیلی