برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

خون سپهر و ذهن رها شده...

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ

خون سپهر و ذهن رها شده...

«ظهر، سفره ناهار را پهن کردم. سپهر اجازه گرفت برای خرید نان و خوراکی به مغازه سر کوچه برود و زود برگردد. ده دقیقه از رفتنش نگذشته بود که با صدای فریاد همسایه‌ها و به صدا درآمدن زنگ خانه‌مان هول کردم و به خیابان آمدم. دیدم همسایه‌ها مدام نام سپهر را صدا می‌کنند. وحشت وجودم را گرفته بود. دست و پاهایم می‌لرزید، به‌سختی راه رفتم و از وسط جمعیت رد شدم. سپهرم غرق خون بود. خوراکی‌ها و نانی که خریده بود، کنارش افتاده بود. پاهایم لرزید و کف خیابان افتادم.» مادر باشی و این صحنه را جلوی چشمانت ببینی! که گلت! بچه‌ات! غنچه‌ات! جلوی چشمانت پرپر بزند با گلوی بریده... الله اکبر! همان جا مرده‌ای، من بعدت می‌شود ادای زنده‌ها را درآوردن. این یادداشت قاعده‎های روزنامه‌نگارانه نمی‌طلبد که خشم دارم، که پدرم. که سال‌هاست با روضه گلوی بریده گریه کرده‌ایم و به سر و سینه زدیم. به روزگار کسی نیاید آنچه بر مادر سپهر گذشت. مادر تنهای سپهر که تنها سپهر و سحر را داشت و حالا.... 

 

ذهنم را رها می‌کنم. خودآگاه و ناخودآگاه اینجا می‌رود؛ خانه‌های لوکس شمال شهر. آن‌هایی که کوچکترینش این‌ها را دارد :« سوئیت مهمان، آشپزخانه جزیره، تراس سبز، خواب‌های مستر با متریال، دست سازفرانسوی، لابی شیشه‎ای، ارتفاع سقف7متر، پارکینگ‌های Box، سالن اجتماعات وGym، سینما، تنیس، بولینگ، آبشار و برکه، نورپردازی سواروسکی، استخر 4فصل و ...» آدم‌های لوکس نشینی که دیگر واقعا نمی‌دانند با پول‍‌هایشان چه کنند؟ اصلا کاری مانده که نکرده باشند؟ حسرت چیزی به دل‍شان مانده؟ خانه‌هایشان آن طوری. ماشین‌هایشان گران‍‌ترین ماشین‌های دنیا که حتی در کشورهای تولیدکننده هم نشان تفاخر و برتری‌جویی است و اصلا استفاده عمومی ندارد. ویلاهای داخل کشور و خارج کشورشان برقرار، با هزینه یکی از ساعت مچی‌هایشان می‌شود به 120 نیازمند، وام یک میلیونی داد... رها کنم که بهتر از من وامانده می‌دانید و آدرس‌های بهتری سراغ دارید. اما... حالا... قبل از این که متهمم کنید به ایسم‌های مختلف، اگر می‌توانید سوالم را جواب دهید. با توجه به وضعیت کسب و کار و درآمد و ... در جامعه ما، چقدر موقعیت زندگی‌های لوکس فوق مرفه وجود دارد؟ کدام تولیدکننده و کارآفرین و ... وجود دارد که آن قدر داشته باشد که نداند با پول‍هایش چه کند؟ 

ساده‌تر بگویم: کدام بیزینس و کسب و کار قانونی و مشروع و سالم و صحیحی است که توان همچنین زندگی لوکسی فوق مرفه‌ای را فراهم کند؟ کدام؟

ذهن رها شده‌ام می‌رود آن‌جا که با کمترین هزینه و به راحت‎ترین شکل ممکن می‌توانید به انواع و اقسام مواد مخدر صنعتی و شیشه و قرص و هزار کوفت و زهرمار دیگر دسترسی داشته باشید، برای استفاده و استعمال هم اصلا جای نگرانی نیست که در تمام معابر شهر استفاده و استعمالش امری عادی شده است. شک ندارید که این تجارت کثیف، دانه درشت‌ها و گردن کلفت‌هایی دارد که ذره ذره جان بقیه را می‌گیرند و زندگی‌های لوکس آن چنانی درست می‌کنند. آن جا که اشکان- ه با سابقه بازداشت 4 باره‌اش، مواد مصرف می‎کند و  شیشه می‌کشد و می‌آید در کوچه. سپهر را می‌بیند به قول خودش یاد بچگی‌اش می‌افتد و روان توهمی‌اش دستور قتل به چاقوی جیبش می‌دهد و پشت سر سپهر وارد کوچه می‌شود... از آن طرف کوچه ماشین چند میلیاردی در حالی که راننده‌اش دارد با گوشی جواهرنشانش راجع به قیمت شیشه و کراک و مرفین و زهرمارهای جدیدی که به کشور قاچاق کرده است با واسطه‌اش هماهنگی‌های آخر توزیع را انجام می‌دهد، بیرون می‌آید. 

مادر سپهر مرده است. این داغ جگرش را سوزانده است. ادای زنده‎ها را درمی‎آورد. اشکان قاتل می‌گوید: اصلا یادش نمی آ‌ید چه شده است. 

باید تو سر ذهن رها شده‍‌ام‍‍‍‍‍‍‍‍ بزنم. برای سپهر و سپهرها بغض کنم. چشم‌هایم تار شود و از درونم فریاد بزنم. سپهر و اشکان‌ها (بازارهای بالقوه و بالفعل مواد مخدر لعنتی) و همه ما قربانی طمع و لوکس‌نشینی آن قاچاقچی‎های بی همه چیزی هستیم که ذره ذره جانمان را می‌گیرند.  




  • امیر اسماعیلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی