برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

برای چشم‌هایش...

این کلمه‌ها نذر هستند

۰۲
خرداد

یادت و صدایت همیشه باقی است . . . مهران دوستی، گوینده رادیو جوان. برنامه آخر: خرداد 1394


  • امیر اسماعیلی
۳۰
ارديبهشت

بنا به ضرورتی مجبور بودم چند روزی به بیمارستان کودکان مراجعه کنم. کودکان پاک و معصوم و رنجور. تخت‌هایی کوچک که دلیلی می‌شد بر اضافه بودن بیش از حد آن‌ها در اتاق‌های بیمارستان. همراهانی که بیشتر آن‌ها در هول و ولای تشخیص مرض بودند و... . خدا پای کسی را به بیمارستان باز نکند. 


دلواپسم برای آن دختر هفت‌هشت ساله‌ی مریضی که از زاهدان آمده بودند و پدر در حیاط بیمارستان می‌چرخید و مادر پروانه شده بود دور دختر. جیب‌شان آن قدر خالی بود که مادر، غذایی که بیمارستان به همراه می‌داد را می‌برد در حیاط برای پدر. . .

 

*

دلواپسم برای خانواده‌ام. برای بیرون آمدنشان از خانه. دلواپسم از معتادان و مواد فروشان همیشه حاضر در پارک سر کوچه. از سرنگی‌شان گرفته تا گردی‌هاشان که بی‌هیچ قبحی زل می‌زنند در چشم‌هایت و همان‌جا سرکوچه، لبه‌ی نیمکت‎های پارک، جلو چشم دیگران، در محل عبور زن و بچه ساکنان محل، شروع می‌کنند به نشئه کردن خودشان. خدا می‎داند چندین بار تماس گرفتم با 110 و وعده دادند که پیگیری می‌کنند. از فکرم می‌گذرد وقتی پول نداشته باشند و خماری امان‌شان را ببرد. چه کارهایی که نمی‌کنند تا به پول مواد برسند. هزار فکر بد از ذهنم می‌گذرد... پناه می‌برم به خدا. زیر لب آیت الکرسی می‌خوانم و فوت می‌کنم به ساختمان‌ها و کوچه‌های محل. دلواپسم ... 

*

دلواپسم برای راست نگفتن. آمار ثبت‌نام‌های حقوق‎های زیر 600هزارتومانی دریافت یارانه با صف‌های پمپ بنزین برای بنزین 1000تومانی با هم نمی‌خواند. 

*

دلواپسم برای صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها که روز به روز متنوع‌تر می‌شود گزارش‌هایش. برای دختربچه‎هایی که از سادگی به فردی که خودش را راننده سرویس جدیدشان معرفی می‌کند،‌اعتماد می‌کنند و ... الله اکبر از ادامه زندگی با ترس و لرز این دختربچه‌ها. دلواپسم برای آن پستچی‌نمایی که روزها پایش را لای در خانه‌هایی که زنان  در آن تنها بودند می‌گذاشت و . . .

*

دلواپسم از آن که توصیه‎ها به افزایش فرزندآوری است و هزینه‌های زندگی و فرزند آوری کفاف تک‌بچه بودن را هم نمی‌دهد. دلواپسم از آن که روز به روز وصله‌ها زیاد می‌شود و هیچ نرخ و قیمتی برای یک روز هم ثابت نمی‌ماند. کفش‌های پدران هر روز فرسوده‎تر می‌شود تا کفش‌های بچه‌ها  قابل استفاده باشد.  

*

دلواپسی‌هایم احتیاج به همایش و گرفتن سالن و گزارش‌های تصویری ندارد. چاپ بنر نمی‌خواهد برای آن که نگاه نگرانم را به همراه هم‌فکرانم  به تصویر بکشد و بقیه بیاید روی موکت کف سالن بنشینند. 


دلواپسم. به جواب سوال‎های هنوز نپرسیده‌ی فرزندم فکر می‌کنم . . .

  • امیر اسماعیلی
۲۸
ارديبهشت

بعد از مدت‌ها، چند شب است که با غرور و عطش چشم‌هایم را مهمان کادرهایی می‌کنم که جوانی ایرانی به نام جواد قارایی روانه آنتن کرده است.


مجموعه با کیفیت و به غایت خوش آب و رنگی به نام مستند "ایرانگرد"که حدود ساعت 11 شب از شبکه اول سیما پخش می‌شود و چه محجور است و مظلوم. تلویزیونی که در 24 ساعت چند ده بار آنونس و تبلیغ مجموعه "شمعدونی" را برای نشان دادن تسلیمش در برابر منتقدین پزشک و وکیل و بالابردن دست‎هایش به خاطر تولید "در حاشیه" پخش می‌کند، ای کاش قدر این مجموعه را بهتر بداند و باکس ویژه تبلیغی برایش در نظر بگیرد.


 این مجموعه، به بهترین شکل، زیبایی و آرامش طبیعت و طبیعت‌نشینان ایرانِ عزیز را به هموطنان خسته از ناملایمات، منتقل می‌کند. همچنین فرهنگ‌سازی برای حفظ طبیعت و فرهنگ و سنن اقوام مختلف، و آشنایی بیشتر با زیبایی‎های بکر ایران را استادانه به نمایش می‌گذارد.


جواد قارایی و همراهانش بی محابا و جسورانه به دل طبیعت ایران می‎رنند و با آن همراه می‌شود بدون آن که آزاری به آن برسانند و حتی رد لاستیک خودرو بر آن بنشانند. پیاده‌روی در طبیعت برای مسافت‎های طولانی و حتی شنا کردن در مسیرهای صعب العبور حسی قوی و حضوری مستقیم به مخاطب عرضه می‌کند. و چه شکوهمندانه است این نمایش از طبیعت بکر ایران.


امید، زندگی در لحظه، صدای گرم ، استفاده از کادرهای درست و تصاویر هنرمندانه، استفاده عالی از موسیقی‌های نواحی ایران. شور و زندگی آدم‎های دور از دسترس ما آدم‌های گرفتار شهری، تنها گوشه‌ای از هنرمندی این مستند است.


آقای قارایی و تیم همراه تولید کننده مستند ایرانگرد،  وظیفه‎ام است به عنوان یک ایرانی سپاسگذار باشم از این عاشقی شما. عاشقی‌تان مستدام.




جواب جواد قارایی عزیز:


درود بر جناب آقای امیر اسماعیلی عزیز و همه هموطنانِ عزیز و جانم. سپاس بیکران از همه شما خوبان که تنها انگیزه بنده برای تولید مجدد مجموعه مستند ایرانگرد برای شبکه یک سیما بودید. سپاس بیکران از حضور و حمایت همه شما سروران عزیز که نگاه پر مهر و مثبتِ وجودتان جانی دوباره به گروه تولید ایرانگرد دمید. زمان و بودجه اندک بود و بی شک کاستی ها بسیار . به بزرگواری ببخشایید. اما در حد توان انشالله مجموعه ای با کاستی های کمتر ارائه خواهد شد. انشالله . این انرژی مثبت و قلب بزرگتان برای من بزرگترین هدیه بود. خستگی ها و تلخی ها در شد. امیدوارم همواره سلامت و سبز باشید و آفتابی. کوچک همه شما بزرگان . جواد قارایی.

لینک صفحه را اینجا ببینید.


  • امیر اسماعیلی
۲۸
ارديبهشت
دوره کودکی و نوجوانی فکرها و ایده‎های مختص آن دوران را اغلب روی آیینه بخارگرفته حمام می‌نوشتمشان و بعد هم کاسه‎ی آب داغ حواله‎ی آیینه می‌کردم که همه‎اش پاک می‌شد.

 حالا هم روال همان است با این تفاوت که زندگی واقعیت‎هایش را با همه قدرت در هر جایی که امکان داشته باشد فرو می‎کند.

33 رهایم کرد. پرتاب شدم به عالم 34. عددی خاص و شکیل. این یعنی آن که امسال باید کاری کنم که تا به حال انجام ندادمش. که بعدها اگر بودم و خواستم مرور کنم، آهسته زیر لب بگویم این کار رو 34 سالگی انجام دادم.

خدا را شکر 4 ساله‌ای و ستاره‎ای هست که در تعالی 34 سالگی اساسی به دادم می‎رسد.

  • امیر اسماعیلی
۰۳
دی
  • امیر اسماعیلی
۲۳
آذر
 دیدید بعضی وقت‌ها چند ثانیه هیچ چیز معنا ندارد. اصلا انگاری مغز تعامد دارد که چند ثانیه آن هم شاید صوری خودش را ببرد مرخصی و از محاسبه و حساب و کتاب خلاص شود.

هر روز هزار فکر در سرمان است. هزار حساب و کتاب. باسرانجام و بی سرانجام. هزار درگیری ذهنی برای کارهایی که پوست خودمان را می‌کنیم که منصفانه است یا غیر منصفانه و آخر هم برای کارهای غیرمنصفانه‌مان هم توجیه می‌آوریم ... خرده نگیرید. دارم بلند بلند فکر می‌کنم.

خبر می‌خوانیم. هر روز بی‌آب‌تر از دیروز. بارانی که نمی‌بارد. زمینی که خسته است. داعشی که سرمی‌برد و با آن عکس سلفی می‎اندازد و روی پرچم‌شان هم نوشته لااله الاالله. محمد رسول الله. 
نگرانی من باب آن که زبانم لال قصد کربلا و حرم عباس کنند. اما آرامش آن که که نگران نباش! حاج قاسم هست. بچه‌های هیات هستند. سینه‌زن‌ها می‌آیند وسط... آن وقت است که اهل کوفه بودن نمایانمان می‌شود.

 دختر 19 ساله‌ی کرد کوبانی که مانند شیر می‌غرد و سینه تکفیری‌ها می‌درد و شهید می‌شود. گلوله آخر را برای خودش گذاشته بود. بورسیه‌های غیرقانونی مشغول تحصیل در دوره دکترا که می‌خواهند به کشور خدمت کنند و هر روز تایید و تکذیبیه‌ی تازه‎ای.

 عکس‌های بچه مایه‌دارها که شاید دیگر چیزی نباشد که تجربه نکرده باشند جز مرگ. خطر بیمارهای واگیردار. سونامی بی همه چیز سرطان که یک روز داریمش و روز دیگر نداریمش. روغن غیر مجاز پالم. گرون شدن شیرهای کم چرب یک هویی! واسطه‌گری یک آموزش دیده موساد برای بازی رئال مادرید و پرسپولیس در تابستان 94.

 آدم‌هایی که یک دفعه وسط جاهای مهم سبز می‌شوند. سربازهایی که در سراوان برایشان تله می‌گذارند و شهیدشان می‌کنند. بازی مثلا سرگرم کننده‌ی معراجی‌ها که حتی ارزش بحث و نقد هم ندارد و هر شب روی آنتن می‌رود و ما مجبوریم به ده دو گفتن‌ها بخندیم.

تمایل احمدی‌نژاد برای بازگشت به قدرت. حلقه بهار. شهرام و بابک و بچه‌ها. وایبر و واتس‌آپ که باید فیلتر شوند و نباید فیلتر شوند. عکس مهمانی افتتاح فست فودی در تهران پارس که برای آن خداد تومان به گلزار و شاکردوست و ... می‌دهند و خیابان‌ها بند می‌آید و ترافیک می‌شود. 

مزخرف‌ها و بی حیایی‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی و ... پخش می‌شود و ما به آن می‌خندیم. ‌لامپ، سایزی خاص. یه لره... یه ترکه... یه قزوینیه... نداشتن هیچ حریم و حرمتی. چون این طوری بلدیم فقط. حضور خانوادگی فرزاد حسنی و رونمایی از عروس تازه خانواده‌شان و این که چقدر خوشیم و جایی هیچ کسی هم خالی نیست، روی آنتن زنده تلویزیونی. وجود چند دندان خراب و 10 سال یک آزمایش پزشکی نرفتن، آن وقت در صف سفارش آیفون 6 ایستادند.

حذف تمام تیم‌های پایه فوتبال در رقابت‌های آسیایی و لبخند کفاشیان. سری دوم سبد کالا. برکناری مدیر سازمان بازنشتگی با فیش حقوق 12 میلیونی. شرایط وام 2 میلیونی برای بازنشستگان...

 حق‌خوری حق سعید عبدولی بعد از چهار پنچ فیتوی مسلم و صحیح. دور جدید مذاکرات. مریضی رهبر کره شمالی. حمایت ترکیه از داعش. جایزه نوبل برای ملاله که طالبان سه بار به سرش شلیک کردند. رنگ سرمه‌ای با خط‌های سفیدگرمکن مربی. پیچاندن سربازی توسط فوتبالیست‌ها. اردوی پرتغال تیم ملی.

 حرکت غیر اخلاقی یکی از اعضای کادر فنی تیم فوتبال در اینچئون. عیدی امسال کارگران و کارمندان دولت. مسکن نیمه کاره مهر. ماشین‌های از کارخانه بیرون نیامده، معیوب. پرونده محکومیت م.ر و هزار هزار فکر دیگر.
  • امیر اسماعیلی
۲۱
آذر

اول دفتر با یاد او 

  • امیر اسماعیلی